میشود، مـوردی ندارد؛ زیرا آنان عموماً به منظور انجام وظیفه و به صورت مـوجوداتی منفعل و یا
مجبور در این گونه کلاسهای درسی حاضر میشوند.
با نگاهی کوتاه به نظریهها و تحقیقات موجود در زمینه رشد اخلاقی به خوبی میتوان به پیچیدگی تحول اخلاقی پیبرد.
در مورد این که آیا باید ارزش ها آموزش داده شوند می توان گفت که سال هامساله آموزش ارزش ها در میان روانشناسان تربیتی موضوع بحث و تبادل نظربوده است.بعضی معتقدند که مدرسه باید نسبت به ارزش های مذهبی بی طرف بماند و بسیاری معتقدند که آموزش رسمی باید بر آموختن ارزش های اخلاقی و دینی تاکید نماید.درمورد ارزش های دینی هم عده ای گفته اند مدارس باید خود را از آموزش های دینی دور نگه بدارند و به این ترتیب به شاگردان فرصت دهند که خود شخصا به یادگیری دین و اخلاق بپردازند؛اما واقعیت به گونه ای دیگر است در واقع وقتی به شاگردان آموزش های دینی ندهندفرصت را نه تنها در اختیار شاگردان بلکه در اختیاررسانه های جمعی و آموزش های غیر رسمی دیگر می گذارند و این امر امر ممکن است منجر به جایگزینی ارزش های غیر دینی و یا ضد ارزش های غیر دینی گردد ( لطف آبادی ،۱۳۸۱: ۸).
بنا به گفته ی لرنر[۶] «خواهی نخواهی ،آموزش و پرورش سیراب کردن ارزش هاست».گیجر [۷] نیزبا همین شدت بر همین نکته تاکید می ورزد.پدر و مادران نیز از مدرسه انتظار دارند که ارزش ها رابیاموزند ؛چنان که والت[۸]می گوید: بر اساس نظر موسسه ی گاتوپ در آخرین گزارش سالانه خود راجع به آموزش و پرورش آمریکا، ۷۹درصد مردم مصاحبه شده طرفدار «آموزشی در مدارس هستند که با اخلاقیات و رفتار اخلاقی سر و کار داشته باشد(گریز،ترجمه شعبانی ورکی،عابدی،موسی پورو همکاران،۱۳۸۳ :۳۲۳-۳۲۲).
از دیدگاه اسلام می توان گفت که با توجه به فلسفه ی بعثت پیامبران و نزول کتاب آسمانی به عنوان راهنمایان بشریت می توان قطع به یقین چنین بیان کرد که ارزش ها را هم می توان آموزش داد و هم بایدآموزش داده شوندو نکته مهم در این جا چگونگی آموزش ارزش هاست.
با توجه به وضوح و اهمیت مبحث ارزش ها بایستی روش ها وراهکارهایی جهت آموزش صحیح آنها ارائه شود. هر فردی نظام ارزشی خاصی دارد و بعضی از ارزش ها را به ارزش های دیگر ترجیح میدهد. همه ما دارای ارزش های زیربنایی هستیم. منشاءاین ارزش ها ممکن است در بعضی از افراد عبارت از وحی، شرافت و اخلاق باشد و در بعضی دیگر رفاقت. ممکن است کسی به خاطر رفاقت دروغ بگوید،گر چه اخلاق هم در نظرش مهم باشد. علت آن این است که در سلسله مراتب ارزش های این فرد رفاقت در ردهای بالاتر از اخلاقیات قرار دارد. ممکن است موقعیتهای شغلی برای شما اهمیت داشته باشدودر عین حال به روابط خانوادگی هم اهمیت بدهید. ارزش ها جملگی در یک رده نیستند و سطوح ارزشی با هم فرق می کنند. سطوح ارزش ها
بستگی به نظر اشخاص ارائه دهنده و مکاتب، با هم متفاوتند(علی احمدی ،۱۳۸۳ : ۱۱).
غزالی و سایر علماء اخلاق، فضایل اخلاقی را با مایههایی از مضامین و مفاهیم دینی اشباع نموده و به آن، مجموعهای از ارزش های اقتباس شدهی از روح تعالیم اسلامی را افزودند؛ زیرا در حقیقت اخلاق از دین ریشه میگیرد و دین و اخلاق دو حقیقتی هستند که در دیانت اسلامی و در سایر ادیان دیگر از هم جدایی ندارند. اسلام منطق خود را در مسائل اخلاقی گسترش داده و از بنیادهای اخلاقی برای رفتار انسانی و انگیزههای آن بحث کرده است.
نخستین کسی که به معنای علمی، از اخلاق سخن به میان آورده سقراط است و همو صریحاً گفته است که اخلاق به دو اصل متکی است:
۱٫قوانین مکتوب (یعنی قوانین حکومت و دولت)
۲٫قوانین غیر مکتوب (یعنی قوانین الهی)
هابس نیز از کسانی است که برای دین و مسائل اخلاقی جای وسیعی گشوده است و معتقد است که دین یک عامل خارجی است که منبع تشریع اخلاقی میباشد و ما عمل اخلاقی را از آن جهت نیک میدانیم که خداوند آن را میخواهد و به این جهت ،عمل اخلاقی با اراده خداوند هماهنگ و متحد است. اخلاق بر دو قسم است: نظری و عملی. اسلام به اخلاق نظری جدای از اخلاق عملی تصریحی ندارد. تعالیم اخلاقی اسلام قواعد اعمال نیک را ارائه داده است و مرجع مردم در اعمال نیک ،قرآن کریم و سپس احادیث و سنن میباشد. روی هم رفته قرآن کریم مشحون از قواعد عملی است که جامعهی انسانی در حیات فردی و اجتماعی بدان ها نیازمند است (حجتی «الف» ۱۳۶۶: ۲۳۲-۲۳۱).
داوودی( ۱۳۸۵ :۲۵ ) به نقل از مطهری( ۱۳۶۲ )رایجترین دسته بندی تعالیم اسلام را به سه بخش تقسیم میکند: اعتقادات، اخلاقیات و احکام. «اصول عقاید یعنی چیزهایی که وظیفهی هر فرد کوشش برای تحصیل عقیده دربارهی آنهاست. اخلاقیات یعنی فضیلتهایی که وظیفه هر فرد مسلمان است که خویشتن را به آن فضیلتها و خوبیها بیاراید و از اضداد آنها را دور نگه دارد و
احـکام یـعنی دسـتورهایی که مـربوط به فـعالیتهای خـارجی و عیـنی انسان ، اعـم از فعالیـتهای
معاشی، معادی ،دنیوی،اخروی،فردی،واجتماعی است.
طباطبایی (۳۳:۱۳۸۷) چنین بیان میدارد که دین به ما میگوید که در زندگی صفات پسندیده برای خود اختیار کنیم و خوی خوش داشته باشیم و خود را با اوصاف خوب و نیک بیارائیم، وظیفه شناس، خیر خواه، بشر دوست، مهربان، خوش خلق، خوش رو و دادگستر باشیم و از حق خود دفاع کنیم و از حدود و حقوق خود تجاوز نکنیم و به مال و عرض و جان مردم تعدی روا نداریم و در طلب دانش و ادب از هیچ گونه تلاش و فداکاری و از خودگذشتگی کوتاهی ننمائیم و بالاخره، عدل و اعتدال (میانه روی) را درتمام امور زندگی پیشه خود سازیم.
داوودی( ۱۳۸۹: ۱۱۰ ) نخستین مبنای تربیت اخلاقی در سیره پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) را در هم تنیدگی بین اخلاق و دین میداند. اصلی که از این مبنا به دست میآید اصل در هم تنیدگی تربیت دین و تربیت اخلاقی است.
ذوعلم( ۱۳۸۰: ۴۰) چنین بیان میدارد که از دیدگاه اسلام، ارزش ها هرگز اموری انتزاعی و ذهنی و اعتباری محض که صرفِ فرض و خیال باشد، به عنوان ایدهآلهای دست نیافتنی و غیر قابل تحقق نیست ؛بلکه خداوند متعال که حقیقیترین حقایق عالم وجود است و همهی حقایق، در مقایسه با او حقیقتی ندارند، منشاء و واجد همه ی ارزش های متعالی و کمالات حقیقی است. بدین ترتیب در عرصهی اخلاق و تربیت ارزش های مطلوب، بر گرفته از ارزش های الهی است و در یک کلام «تخلّق به اخلاق الهی» توصیه میگردد. این محور اخلاقی و تربیتی در راستای همان هدف خلقت انسان که «تربیت خلیفه الله» است، میباشد.
از مباحث گذشته به خوبی نمایان است که کسب سعادت واقعی انسان در گرو شناخت و عمل به ارزش های دین به عنوان متقـنترین آموزههای وحیانی و شناخت و عمل به ارزش های اخلاقی بـه
عنوان اساسیترین مؤلفههای حیات نیک آدمی است.
حجتی( ۱۳۶۶) چنین بیان میدارد که رابطه و پیوند دین و اخلاق تا آن اندازه عمیق و در عین حال وسیع و گسترده است که میتوان گفت دین و اخلاق یکی است و دین وسیله ی ایجاد خلق پسندیده در رفتار نیک اخلاقی است. طبق این معنی، اخلاق از سر چشمه دین مستفیض میگردد چنان که پیامبر اکرم (ص) فرموده: بعثت لا تمم مکارم الاخلاق. آموزش ارزش های دینی مقدمه و شرط لازم برای رهایی انسان از آتش جاودانی و رسیدن به سعادت ابدی است و آموزش ارزش های اخلاقی نیز زمینه ساز اصلی و پیش شرط لازم برای آن است.
اهتمام در شناخت و استفاده از روشهای صحیح در آموزش ارزش هابه ویژه ارزش های دینی و اخلاقی که بر اساس مبانی ذکر شده از رابطه ی تنگاتنگی هم برخوردارند،از اصول اساسی تبییـن
و در نتیجه تحکیم ارزش ها میباشد.
تحول اخلاقی، دینی و به طور کلی ارزشی در نوجوانان و جوانان بیش از هر دوره ی سنی دیگری
است .رشد سریع شناختی در آنها باعث میشودکه بهتر بتوانند درباره ی مسائل اخلاقی، دینی و ارزشی قضاوت کنند و در برخورد با این مسائل واکنش دقیقتر و پیچیدهتری نشان دهند. زمانی که فرزندان ما با مجموعهای وسیع از تغییرات درونی و بیرونی و تعارضهای ناشی از ارزش های گوناگون اجتماعی، فرهنگی و دینی روبرو میشوند باید جایگاه مطمئنی برای رشد و دوام خود دست و پا کنند. وظیفه انتخاب ارزش های مناسب برای زندگی با مشکل پیچیدگی این امور همراه است؛ یعنی از یک سو نوجوان و جوان به ظرفیتهای تازهی مهم ارزش های اخلاقی و دینی دست مییابد و از سوی دیگر از تجربه کافی برای برخورد صحیح با مسائل پیچیده اخلاقی، اجتماعی و ارزشی و دینی که با آنها روبرو میشوند برخوردار نیست ؛ لذا اینجاست که ضرورت آموزش ارزش ها آن هم از طریق ارائه روشهای تدریس مناسب نمایان میشود.
بسیاری از روانشناسان معتقدند که رشد کودک با رشد اخلاقی او همراه است. پیاژه معتقد بود که دو مرحله از قضاوت و رشد اخلاقی در بچهها وجود دارد. او داستانهایی را به کودکان ارائه میکرد و از آنها میخواست قضاوت کنند که چه کسی مقصر است. بچههای زیر هشت سال به نتیجه عمل افراد بیش از نیت آنها توجه میکردند و قضاوتهای اخلاقی آنها بر اساس نتیجه عمل بود نه بر اساس نیت، در حالی که بچههای بزرگتر بر اساس نیت عمل قضاوت میکردند نه بر اساس نتیجه عمل. او این مراحل را به ترتیب اخلاق عینی و اخلاق ذهنی نامید که حاکی از رشد اخلاقی در بچهها بود.
کلبرگ روانشناسی بود که نظرات پیاژه را کامل تر عنوان نمود و در زمینه رشد و قضاوت اخلاقی توصیف دقیقتر و مبسوطتری ارائه داد. وی سه مرحله از رشد اخلاقی را که هر مرحله شامل دو سطح بود را به این ترتیب عنوان نمود:
الف) سطح اخلاق پیش عرفی
۱- جهت گیری مبتنی بر پایه تنبیه و اطاعت
۲- جهت گیری بر اساس نفع پرستی و لذت طلبی ابزاری
ب) سطح اخلاق قراردادی یا عرفی
۳- جهت گیری مبتنی بر پسر خوب، دختر خوب
۴- جهت گیری مبتنی بر قانون و نظم اجتماعی
ج) سطح پس عرفی
۵- جهت گیری مبتنی بر قوانین و قراردادهای اجتماعی
۶- جهت گیری مبتنی بر اصول اخلاقی جهانی (کنولز و مکلین[۹]، ۱۹۹۲: ۵۲ و ۵۱).
قضاوتهای اخلاقی و رشد اخلاقی کودک با سایر جنبههای رشد و به خصوص رشد ذهنی او ارتباط دارد و تا کودک فهم لازم را پیدا نکند امر و نهی دیگران باعث رشد اخلاقی او نمیشود.
مدارکی موجود است که حاکی از آن است که در درون بچهها یک حس مذهبی و گرایش به سمت قدرتی مافوق وجود دارد و از طرفی بچهها بسیاری از آموختهها را از طریق تقلید از والدین خود میآموزند و حرف شنوی آنها در سنین کودکی باعث میشود تا هر آن چه را که والدین یا بزرگترهای آنها میگویند بدون تأمل بپذیرند و جزء ارزش های درونی خود قرار دهند اما به مرور زمان که رشد ذهنی و جهانی آنها افزایش مییابد به همان اندازه که ایمان در آنها رشد کرده، شک و تردید نیز ایجاد میشود و این وظیفه معلمان را سنگینتر میکند، تا با آموزش صحیح ارزش ها و نه، تحمیل عقاید خود و نه با زور و اجبار این شک را برطرف نموده و زمینه آموزش صحیح بچهها را فراهم آورند (دیکس[۱۰]، ۱۹۱۵: ۱۳۰ و ۱۲۷).
پـس همزمان بـا رشد جسمانی و ذهنی بچهها ، رشـد اخلاقی هم صورت میگیرد ؛ امـا بـا وجـود
تعارضات ارزشی و تهاجم ضد ارزش ها در جامعه بایستی رشد آنها در تمامی ابعاد جسمانی، اخلاقی، اجتماعی و معنوی به طور هماهنگ و به صورت برنامهریزی شده و منسجم صورت گیرد. از آن جایی که ارزش های دینی و اخلاقی از جمله ارزش های برتر به شمار میآیند بذل توجه به آنها میتواند زمینه ساز آموزش و یا اصلاح سایر ارزش ها گردد.
برای دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت jemo.ir مراجعه نمایید. |